چن روز پیش مخاطب خاصم بهم گفت : کی رو از همه بیشتر دوست داری؟ ؟ ؟
منم گفتم : مامانم . . .
گفت : بعد از اون کی ؟ ؟ ؟
گفتم : بابام . . .
گفت : بعد از بابات کی ؟ ؟ ؟
گفتم : داداشم . . .
گفت : یعنی منو دوست نداری ؟ ؟ ؟
گفتم : تو پرسیدی که کی رو از همه بیشتر دوست داری نگفتی که عاشق کی هستی ؟ ؟ ؟
یه دفه ذوق کرد داشت از خوشحالی سکته می کرد و گفت : حالا عاشق کی هستی ؟ ؟ ؟
گفتم : رئال ماردید . . .
نمی دونم وسه چی قهر کرد و رفت ؟ ؟ ؟ فک کنم بارسایی بود . . .
برچسبها:
دیشب براثر زلزله شیراز لرزید.
آخرین خبر از تلفات زلزله شب گذشته در شیراز:
52 نفر از خواب بیدار شدن
حدود100 نفر پهلو به پهلو شدند
1نفر هم گفت وقتی کمکهای مردمی رسید بیدارم کنید
روابط عمومی هلال احمر شیراز هم اعلام کرد:چیطو شده....!!!!؟؟؟؟
شدت زلزله شیراز بسیار بیشتر از ۴.۳ بوده ولی زمین شیراز حاضر نشده
بیشتر از این بلرزه و اعلام کرده: عامو ولمون کنین سر صبحی تو رو قرآن
برچسبها:
ﺯﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﻩ ﺩﮐﺘﺮ ..!!!!
ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺯﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﻪ :
ﺧﺎﻧﻢ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻ ﺍﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﻭﺍرد ﺑﺸﻪ.!!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ،!!!
ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
1 ﺳﺎﻝﻫﯿﭻ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺩﻋﻮﺍﯾﯽ ﺳﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺣﺘﯽ ﺳﺮ ﻃﻼ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشین !!!
ﺗﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ : ﺧﺎﻧﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ؟
ﺯﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻫﯿﭽﯽ، !!!!
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﯼ!!!! :|
برچسبها:
زوجین خارجی موقع دیدن فیلم عروسیشون:
آخی… یادت میاد اون شب چقدر خوش گذشت؟
هیچ وقت یادم نمیره
دوستت دارم
حالا زوجین ایرانی موقع دیدن فیلم عروسیشون:
ببین خواهرت چقدر داره ضایع میرقصه
شلوار پسر عموت داره میافته از پاش
این ایکبیری رو ببین با ننه اش نشسته داره غیبت میکنه
از خودت و خانواده ات متنفرم…
برچسبها:
ﺿﻤﻦ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ شروع مدارس ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﻭ ﺧﺎﻃﺮﻧﺸﺎﻥ ﮐﻨﻢ :
1- ﺩﻳﮑﺘﻪ ﻱ ﺻﺤﻴﺢ ﮐﻠﻤﺎﺕ :
ﮐﺼﺎﻓﻂ : ﮐﺜﺎﻓﺖ
ﺍﺻﻦ : ﺍﺻﻸ
ﻳﻨﻲ : ﻳﻌﻨﻲ
ﻋﺎﺧﻪ : ﺁﺧﻪ
عاره : آره
ﻋﺎﻏﺎ : ﺁﻗﺎ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ!!!
2- ﺍﺯ ﻻﻳﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻭ ﭘﻮﮎ ﺯﺩﻥ ﻣﻌﻠﻤﻴﻦ ﻭ ﺍﺳﺎﺗﻴﺪ ﺟﺪﺃ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ!
3- ﺍﺯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻋﻨﺼﺮ ﻏﻴﺮ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻳﺎ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﻳﺪﻳﺪ ﭘﺮﻫﻴﺰ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ!
4 - ﻓﮑﺮ ﺩﻱ ﺍﮐﺘﻴﻮ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﮐﻨﻴﺪ
و من الله توفیق
برچسبها:
برچسبها:
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮﮐﺎﺭ ﮐﻮﻟﺮ ﻣﻴﮕﻪ
ﺁﻗﺎ ﮐﻮﻟﺮﻣﻮﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪﻩ میاین ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻤﻴﺮ؟
ﺗﻌﻤﻴﺮﮐﺎﺭ : ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻮﻟﺮﺗﻮﻥ ﺁبیه؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺭﺵ ﺁﺑﻴﻪ ﻭﺳﻄﺶ ﺳﻔﻴﺪﻩ
ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻳﻨﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﻮﻳﺖ
برچسبها:
زنگ زدم خونه خواهرم،بچه خواهرم گوشي روبرداشت.
گفتم:سلام،بگومامانت صحبت کنه.
گفت:نميشه،داله گليه مي تونه :|
گفتم:بابات کجاست؟
گفت:دم دله،داله با آقا پليسه صحبت مي تونه.
گفتم:داداش حامد کو؟گفت:اونم لفته بيمالستانالو بگلده.
.درحالي که داشتم ازشدت نگراني سکته مي کردم،
بلندگفتم:مگه چي شده؟
گفت:من گم شدم.
گفتم:مگه الان کجايي؟
گفت:زيل تخت.... :| :|
خخخ...تف تو روحت بچه...
برچسبها:
امروز خسته از سر کار برگشتم خونه خودمو پرت کردم رو مبل،
داداشم پا شد رفت یه لیوان آب برام آورد
با تعجب گفتم چی شده مهربون شدی؟؟!!!
گفت امروز تو کلاس دینی گفتن:
یه نفر به یه سگ خسته آب داده رفته بهشت
:||
:||
برچسبها:
داستان من و دختر خاله مهسا و ازدواج من !
یه روز غروب تو شرکت نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد ،برداشتم دیدم دخترخاله مهسا هست،به محض اینکه جواب دادم ،بدون اینکه حتی یه احوالپرسی بکنه ،گفت ،آب دستته بذار زمین و بدو بیا خونمون ،بعدشم قطع کرد،نمیدونستم چه خبرشده ،اما چون از بچگی باهم بزرگ شدیم و خیلی برام عزیزه ،همیشه هواشو دارم و حرفشو زمین نمیندازم ،کاری هم تو شرکت نداشتم ،زودی بند و بساطمو جمع کردم و راه افتادم ،اما توراه هزارو یک خیال به سرم زد که یعنی چیکارم داره؟!این بود که باهاش تماس گرفتم ،ولی گفت که دستش بنده و نمیتونه صحبت کنه فقط زود خودمو برسونم ،ازش خواستم که گوشی رو بده به خالم لااقل ازاون بپرسم ببینم چی شده که فهمیدم هیچ کس خونه نیست و دخترخاله تو خونه تنهاست…
وقتی رسیدم با عجله دروبازکردو گفت ،امین جون دستم به دامنت ،داشتم با استادم تو چت روم درمورد پایان نامم صحبت میکردم که یه هو با یه پیغام خطا روبرو شدم ،بعدش که پیغامو رد کردم چند تا پیغام پشت سر هم همونجوری اومد و بعد سیستم هنگ کرد و بعدش که خواستم خاموش روشنش کنم دیگه ویندوز بالا نمیاد که نمیاد ،هرکاری هم میکنم درست نمیشه ،الانم نمیدونم استاد چی فکر میکنه ،خیلی خجالت میکشم.
فهمیدم طبق معمول باید ویندوزش عوض بشه و چون قبلا ویندوزشو ریکاوری کرده بودم بهش گفتم نگران نباشه و پنج شش دقیقه ای کارشو را میندازم.
خلاصه ویندوز خانوم اومد بالا و خوشبختانه وقتی کانکت شد دید استاده هم آنلاینه و کارشو انجام داد و تموم شد ،بعد بهش گفتم باید سیستمشو یه چک بکنم ببینم بلایی سرش اومده یانه؟که ایکاش دستم میشکست و اینکارو نمیکردم …
دختر خاله مهسا از بس خسته بود رفت حموم یه دوش بگیره و بعد توی اونیکی اتاق بخوابه و من موندم و سیستمش ،همینطور داشتم درایو هاش رو یکی یکی چک میکردم که یه پوشه به اسم “عکسهای میناجون” نظرمو جلب کرد ،شیطونیم گل کرد که بازش کنم ببینم توش چه خبره اما چون تو فامیل پسر سربه زیری میشناسنم ،ترسیدم یه موقع دخترخالم ازراه برسه و ضایع بشم ،این بود که رفتم یه سر بهش زدم دیدم همچین خوابیده که تا چند ساعت دیگه بیدار نمیشه ،با خیال راحت برگشتم و یه راست رفتم سروقت پوشه “عکسهای میناجون” که چشمتون روز بد نبینه ،میناجون چه میناجوووووووووووووووونی بود ،اگه روچشم آدم کورمیذاشتیش حتما بیناییشو بدست می آورد ،یه دختر واقعا خوشگل و زیبا درست شبیه دخترای خوشگل هالیوودی.
این که میگن عشق با یک نگاه آغاز میشود درمورد منهم اتفاق افتاد و از اونجائیکه یه پوشه از عکسای مینا جون رو هارد دختر خالم بود با یه حساب سرانگشتی تخمین زدم که حکما بایستی تو ادلیست ایمیلهای دختر خالم باشه ،خوشبختانه مهسا هم اونقدر خسته بود که بدون خارج شدن از آیدیش ،سیستمو سپرده بود دست من،با عجله رفتم تو آیدیش و از شانس خوبم دیدم ادلیستش زیاد شلوغ نیست و خیلی زود تونستم آیدی میناجون رو پیدا کنم و برا خودم یادداشتش کنم…
همون شب یه درخواست برا میناجون فرستادم ،اما بعدش دیدم رد کرده ،بازم ناامید نشدم و بالاخره بعد از چند بار ،یه روز دیدم برام آف گذاشته که چرا اینقدر اصرار میکنم که منم بی هیچ مقدمه ای بهش جواب دادم که فامیل یکی از دوستانش هستم و عکسشو دیدم و تعریفشو شنیدم و عاشقش شدم و ازاین حرفا،خلاصه بعد از دوهفته سماجت بالخره موفق شدم باهاش یه قرار مختصر بذارم ،تو پوست خودم نمیگنجیدم و واقعا خوشحال بودم ،تموم روز رو ثانیه شماری کرده بودم تا اینکه لحظه قرار رسید و وقتی وارد کافی شاپ محل قرار شدم دیدم هیچ کس نیست و به محض اینکه پشت یه میز نشستم دیدم یه دختر خانومی اومد تو و اینور و اونور رو یه نگاهی کرد و بعد اومد سراغ من و با لبخند ازم پرسید “آقا امین؟” گفتم بله شما؟!!!گفت مگه با من قرار ندارین؟گفتم معلومه که نه من با کس دیگه ای قرار دارم ،گفت من مینا هستم ،گفتم نههههههههههه!!!چون این دختری که الان روبروم بود هیچ شباهتی به اون کسی که عکساشو دیده بودم نداشت ،اما دیگه بروی خودم نیاوردم و وانمود کردم که از خوشحالی دستپاچه شده بودم و این حرفا ولی دیگه هرگز نتونستم بپیچونمش و چون قبلا بهش گفته بودم که بادیدن عکساش عاشقش شدم نتونستم بزنم زیر حرفم و چندین سال بعد از ازدواجمون که یه بچه هم داشتیم یه بارهم تو هارد دخترخالم اون پوشه رو دیدم و از دختر خالم درموردش پرسیدم ،فهمیدم که اونا عکسهای یه هنرپیشه هالیوودیه و چون مینا اونارو براش فرستاده بوده اسم پوشه رو گذاشته بود “عکسهای میناجون”!!!میبینین توروخدا اسم اینو دیگه قسمت نذاریم چی بذاریم که الان سه تا بچه از همین مینا جون دارم و درسته که اون مینایی نیست که من تصور کرده بودم اما واقعا زن خوبیه و فکر میکنم همین پاداش خوبیه برای همه سادگیهام.
برچسبها: